ابتدای ۲۹ سوره از سورههاى قرآن با حروفى است که به آنها حروف مقطعه مىگویند. این حروف تهجّى که به صورت جدا جدا تلفظ مىشوند به نامهاى فواتح سور یا اوایل سور نیز خوانده شده و غالباً در آغاز سورههاى مکى واقع شدهاند.
حروف مقطعه از رازهاى بزرگ قرآن است و چنانکه گفتهاند کسى جز خود پیامبر(ص) و خداى او از معناى اصیل و واقعى آن آگاه نیست، اما از دیرباز از سوى دانشمندان علوم قرآنى و مفسران، تلاشهایى در جهت یافتن معناى آنها صورت گرفته است، اینک به برخى از اثرات و معانى و مفاهیمى که با درنگ در این حروف به نظر رسیده است اشاره مى شود.
اثر معنىجویى
آدمى در برابر وسوسهاى که این حروف براى یافتن معناى خود در جانش مىریزند، به سختى مىتواند مقاومت کند. یک مؤمن وقتى به سراغ قرآن مىرود با یک محقق تفاوت بسیار دارد. مؤمن با این انگیزه کتاب را مىگشاید که تشنگى روحش را سیراب سازد و راه (هدایت) خویش را کشف کند و بدان سرسپارد، حتى همین که در شکل عوامانه آن مىشنویم که مىگویند: هیچکسى از راز این حروف، جز خدا و پیامبر(ص) آگاه نیست و این سخن را با لحن محتاطانهاى حاکى از تعجب، شگفتى، رازآمیزى و قداست بر زبان مىرانند که از تشنگى معنىجویى آنان و از معانى عمیق و قدسى که براى این حروف قائلند حکایت مىکند.
این اثر روانشناسانه حروف بر خواننده قرآن ـ چه عالم و چه عامى ـ شاید مهمترین نقش آنها و ارزشمندترین هدفى باشد که خداوند با قراردادن آنها در آغاز برخى از سورهها اراده فرموده است.
ایجاد فروتنى و آمادگى روحى براى دریافت مفاهیم بعدى
خواننده از آغاز که چشمش در ابتداى سوره به این حروف مىافتد، براى مطالبى که بعداً خواهند آمد، حوزه دیگرى مىگشاید که کاملاً با حوزه هر مطلب دیگر نزد او تفاوت دارد، واکنش طبیعى و اولیه انسانها عموماً در برابر پدیدههاى مرموز و ناشناخته، سکوت و کنجکاوى است، اما همراه با تسلیم ساختن و ساکن نمودن انگیزههاى دیگر درونى.
انسان در برابر پدیدههایى که حتى شناخت اندک از آنها دارد، همواره با یک پیشداورى و قضاوت روبهرو مىشود که بیشتر همراه با تعصب نیز هست، اما در برابر پدیدههاى کاملاً مرموز و ناشناخته انگیزه کنجکاوى و شناخت بر پیشداورى و قضاوت غلبه دارد، در این مواقع چون مىدانیم که پدیده به سادگى در حوزه سلطه علمى ما در نمىآید، پیوسته قضاوت و نظرى را که نسبت به آن در ما پدیده آمده کنار مىزنیم و مىخواهیم که هر چه بیشتر نسبت به آن شناخت به دست آوریم.
ما چون مىدانیم که پدیده مرموز است پیش از پذیرش هرگونه نظر و قضاوتى دوست داریم که راهى پیدا شود تا آن پدیده خود را معرفى کند، زیرا قانونمندىهاى حاکم بر حوزه شناخت آن را جز خود آن پدیده یا خالق آن پدیده نمىداند، از اینرو در رویارویى با این حروف مرموز نیز نوعى کنجکاوى و میل شدید براى فهمیدن و شناختن در ما پدید مىآید که باعث مىشود با فروتنى بیشترى با مطالبى که در دنباله این حروف مىآیند روبهرو شویم.
همین احساس (جهل) است که به نفى خویش و تسلیمسازى جان در برابر مفاهیمى مىانجامد که خداوند مىخواهد پس از این حروف به ما بگوید و ما را مؤمن و معتقد به آنها گرداند. خداوند دوست دارد حقایق خویش را بر لوح ضمیر ما حک کند و مسلم است که این هدف جز با تسلیم ساختن و به بند کشیدن و نفى معیارهاى غلط و انگیزههاى دنیوى در ما میسر نمىگردد و این حروف بىشک در این جهت نقشى بر عهده دارند.
عظمت هرکس به اندازه حرفهایى است که براى نگفتن دارد و بىشک پیامبر اکرم(ص) بزرگترین کسى بود که از این حرفها داشت. جان آن بزرگوار پیوسته در پرتو وحى، حقایقى را کشف مىکرد که براى انتقال آنها وسیلهاى نداشت. کلمه، اساساً وقتى ساخته مىشود که مفهومى همگانى شود و همگان براى بیان آن مفهوم دنبال ابزارى گفتارى بگردند، بدیهى است که وقتى جان فردى به مفهومى نوین مىرسد که براى دیگران ناشناخته است براى بیان آن نیز در جستوجوى جملهها و واژههاى قابل فهمى براى دیگران بر مىآید و وقتى چنین جملات یا کلماتى را نیابد آن مفهموم همواره به صورت رمز و رازى سربسته و انحصارى و اختصاصى باقى مىماند.
حروف مقطعه از همینگونه مفاهیم هستند، هیچکس نیست که به داشتن معنایى مقدس و عمیق در پس این حروف معترف نباشد و هیچکس هم نیست که به ضرس قاطع خود را داناى این حروف بداند، بىشک خود پیامبراکرم (ص) با مفاهیم این حروف یا کلمات یا جملات آشنا بوده و مىدانسته که از چه مفهوم یا مفاهیمى راز مىگویند، پس تنها مىتوانیم بگوییم که این (علامات) رمزى از حقایقى هستند که از ظرف کلمات سرریزند؛ حقایقى که هیچگاه جامه کلمات شناخته شده در زبان بشرى را بر تن نمىپوشانند و تعینپذیر در زبان نیستند، حقایقى ناگفتنى که شاید براى انسان قابل درک باشند، اما قابل انتقال نباشند و شاید از همین رو از پیامبراکرم(ص) سخنى در تفسیر و تأویل این علامات نرسیده است.
قرآن با این علامات خود را به بىنهایت مى رساند و خواننده خود را پس از درک آنچه از حقیقت قابلیت گفتن و مکتوب شدن داشته است به سوى درک آنچه از حقیقت که قابلیت تعین در یکى از قالبهاى آشنا را ندارد، اما با مجاهده نفسانى مىتواند فهمیده شود دعوت مىکند، بدین ترتیب، این علامات به صورت پلى هستند میان آن بخش از حقایقى که به شکل قرآن درآمده و آن بخش از حقایقى که اگرچه بر پیامبر اکرم(ص) وحى شده، اما برتر از قالبهاى آشنا و شناخته شده در زبان بشرى است.
این حروف، بیانگر حالت معنایى و روانشناسانهاى هستند که بر کل یک سوره حکومت دارد و به پیامبر اکرم(ص) و خوانندگان قرآن پیام مىدهد که به چه حوزه معنایى و روانشناسانه وارد مىشوند و به عبارت دیگر رمزى از حوزه معنایى و روانشناختى آیات بعدى به شمار مىروند. گفتهاند این حروف در آن سورهاى که در ابتداى آن قرار گرفتهاند، بیشتر تکرار شدهاند، تکرار بیشتر آنها به طور طبیعى به آنها برجستگى ویژهاى مىبخشد، اما این برجستگى ویژه البته حتى در سورههایى که حروف مقطعه یکسانى در ابتداى آنها آمده (به عنوان مثال سورههایى که با الف لام میم یا الف لام راء شروع مىشوند) باعث نمىشود که بار روانشناختى این سورهها نیز با یکدیگر همسان و هماندازه باشد، زیرا در اینجا عوامل دیگرى نیز دخالت دارند. وزن آیات، آهنگ فاصلهها یا قافیهها، کوتاهى و بلندى آیات و مهمتر از همه پیام و محتوا و معناى آیات، به اضافه موقعیت این حروف در ساختار کلماتى که در میان آنها پراکندهاند، مجموعاً یک فضاى معنوى و روانشناختى به سوره مىبخشند که باز قطعاً براى هر فردى به تناسب ادراک، شعور، فرهنگ، طبقه، ملیت و نژاد وى با دیگرى تفاوت دارد.
منابع:
Ensani.ir
https://www.sid.ir
isca.ac.ir
http://pajoohesh.howzehtehran.com